«وطن» برای ما ایرانیان واژهای خاص است یا شاید بهتر باشد بگوییم چیزی فراتر از یک واژه است؛ یک حس عمیق و یک هدف بلند است؛ هدفی که دوست داریم برای شکوفایی و رقم خوردن بهترین اتفاقات برایش تلاش کنیم و اگر لازم شد، جان بدهیم اما این تلاش را هرکسی و به هر شکلی انجام میدهد؛ کارگری که چرخه تولید را راه میبرد، پزشکی که به دنبال تحقیق برای درمان بیماریهای صعبالعلاج است، مهندسی که راه و جاده میسازد و... اما در این بین هستند عدهای که کاری متفاوت میکنند.
در هیچ کدام از مواردی که ذکر شد، کسی با جانش بازی نمیکند اما شغل و حرفهای را داریم که افراد در آن به قیمت زندگیشان برای وطن کار میکنند. «ارتشی» بودن یعنی با صلابت و شجاعت ایستادن ته جاده همه شغلهای پرخطر دنیا برای دفاع از وطن.
وقتی درباره ارتش جمهوری اسلامی ایران صحبت میکنیم، یعنی از نهادی حرف به میان آمده است که در این تاریخ چهلساله باسابقهترین همراه مردم بوده است؛ از روزهایی که نفسهای حکومت شاهنشاهی به شماره افتاد و ارتش در کنار مردم قرار گرفت تا حضور جانانه و پیروزیبخش در جنگ هشتساله دفاع مقدس و یاری رساندن به مردم در هنگام حوادث طبیعی و غیرطبیعی.
اینها جملات کوتاهی از عملکرد درخشان ارتش در کنار مردم است؛ عملکردی که همین اواخر در سیلهای لرستان و گلستان و خوزستان دوباره حکایت از ایستادن ارتش در کنار مردم به هنگام مشکلات داشت.
در تقویم خورشیدی، 29 فروردین به نام ارتش جمهوری اسلامی ایران که نماد شجاعت، شهامت و وطنپرستی است، نامگذاری شده است؛ روزی که شاید اصلا برای پاسداشت یاد و خاطره شهیدان، جانبازان، بازنشستگان و کارکنان این نیروی نظامی غیور کفایت نکند ولی فرصتی است تا پای صحبتهایشان بنشینیم، از آنها تقدیر کنیم و خاطراتشان را مرور کنیم تا یادمان بماند که برای وطن و برای مردم چه فداکاریهایی کردهاند. به همین مناسبت در این گفتوگو با یکی از نیروهای بازنشسته ارتش که از انقلاب تا جنگ در خدمت وطن بوده، همکلام شدیم که مشروح آن در ادامه میآید:
احمد برسیپور، سرهنگ بازنشسته نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که در سال 1337 در مشهد به دنیا آمده است. او که پدرش افسر شهربانی بوده، میگوید: خانه پدریام بین میدان شهدا و چهارراه خواجهربیع بود.
دوران ابتدایی را در مدرسه مهرگان و دوره دبیرستان را در مدرسه ملکی گذراندم. با وجود اینکه پدرم افسر نظامی بود، از بین 7 برادر فقط من بودم که نظام را انتخاب کردم و وارد نیروی هوایی ارتش شدم. در سال 1355 با پشت سر گذاشتن 2 آزمون جسمانی و تئوری نیروی هوایی ارتش، استخدام این سازمان نظامی شدم.
بعد از استخدامم در ارتش، برخی از دوستان انقلابی من میپرسیدند چرا وارد ارتش شدی؟
برسیپور درباره موافقت یا مخالفت خانوادهاش با استخدام در ارتش شاهنشاهی میگوید: زمانی که من قصد ورود به ارتش را داشتم، مخالفتی از سوی خانواده نشد؛ چرا که ارتش همانند ساواک، شهربانی و ژاندارمری منفور نبود و اگر وابستگی هم به خانواده سلطنت داشت از سوی ردههای بالای ارتش بود. بعد از استخدامم در ارتش، برخی از دوستان انقلابی من میپرسیدند چرا وارد ارتش شدی؟ بعدتر و در زمان انقلاب که ارتش در کنار مردم ایستاد، جوابشان مشخص شد.
اینکه وارد نیروی هوایی ارتش شدم، از سر علاقه بود. قبلا چند نفر از بچههای محله که 6 سال از من بزرگتر بودند، وارد نیروی هوایی ارتش شده بودند. با آنها که صحبت کردم، به این فضا علاقهمند شدم. بعد از ورود به ارتش، 4 ماه دوره آموزشی را گذراندم و سپس 8 ماه آموزش زبان دیدم؛ چرا که در نیروی هوایی بهخصوص در بخش فنی تسلط بر زبان انگلیسی یک امر ضروری است.
نمره قبولی زبان نمره 70 و بهترین نمره 100 بود. من نمره بالای 90 گرفتم و به همین دلیل که مراقبت پرواز باید با خلبانان در ارتباط باشد و زبان انگلیسی را کاملا مسلط باشد، برای مراقبت پرواز انتخاب شدم.
برسیپور ادامه میدهد: همه استخدامیهای نیروی هوایی برای آموزش تخصص به آمریکا میرفتند اما برای مراقبت پرواز از سال 55 به بعد این اتفاق نیفتاد و آموزش تخصصی در خود ایران انجام میشد. در حال حاضر نیز تمام آموزشهای پروازی از مراقبت پرواز گرفته تا فنی و خلبانی در ایران انجام میشود.
این سرهنگ بازنشسته درباره اتفاقات منجر به انقلاب هم چنین میگوید: بهمن 57 آموزش ما تمام شد. در حالی که 20 صفحه از آموزش ما باقیمانده بود، کلاسها تعطیل شد تا اوایل تیر 58 که به پادگان برگشتیم و درجه گرفتیم و من راهی محل خدمتم در بوشهر شدم. در واقع پایگاه نیروی هوایی بوشهر اولین محل خدمت من بود.
باید بگوییم «ارتشی که همیشه کنار مردم بوده است». حالا این موضوع را درباره سال 57 مرور کنید. ارتش ما ارتش نجیبی بود؛ چرا که تمام تمرکزش این بود که در کنار مردم باشد. به انقلاب کشورهای عربی نگاه کنید؛ ارتش در کنار حاکمان است و کمتر جانب مردم را دارد، در حالی که در سال 57 در ایران چنین نبود.
افراد نیروی هوایی ارتش هم اولین نفراتی بودند که با امام(ره) دیدار کردند. اگر ارتش میخواست در سال 57 جانب پهلوی را بگیرد، چقدر کشته و هزینه برای کشور داشت؟ خدا را شکر چنین اتفاقی نیفتاد و در 22 بهمن 57 تعداد زیادی از ژنرالهای ارتش از نیروی زمینی، نیروی هوایی و نیروی دریایی همبستگی خود را با انقلاب اعلام کردند.
در برخی پایگاهها از جمله دزفول و مشهد کارکنان نیروی هوایی همراه با خانوادههایشان در فضای پایگاه برای حمایت از انقلاب تظاهرات کردند؛ در حالی که در یک فضای نظامی راهپیمایی علیه شاه اتفاقی بعید بود.
احمد برسیپور جزو اولین نفراتی بوده که جنگ را لمس کرده است. او اولین روز جنگ در 31 شهریور 1359 را اینگونه روایت میکند: ساعت حدود یک ربع به 2 بود و داشتم آماده میشدم که شیفت را تحویل دهم که آژیر قرمز به صدا درآمد. 7 یا 8 هواپیمای عراقی در حال نزدیک شدن به پایگاه بودند که در ابتدا مشخص نبود عراقی هستند ولی نزدیکتر که شدند و دم هواپیما را دیدم، متوجه پرچم عراق شدم. اسکرمبل زده شد.
اگر ایستادگی نیروی هوایی در آن روز نبود، قطعا جنگندههای عراقی فرصت حمله به همه پایگاههای نظامی و غیرنظامی ما را به دست میآوردند
اسکرمبل یعنی هواپیما در باند به همراه خلبان آمادهباش است. اسکرمبل آن روز 2 هواپیمای F4 آماده پرواز شدند. بمباران از سوی هواپیماهای عراقی بر منازل مسکونی و پایگاه انجام شد و صدمات بدی به باند وارد شد ولی در خانههای سازمانی به کسی آسیبی نرسید.
خلبانهای ما که تیکآف کردند، ترس بر هواپیماهای رژیم بعث عراق افتاد و فرار کردند. در ادامه تلاش خلبانهای F4 در همان روز اول جنگ یک هواپیمای عراقی سرنگون شد و خلبان آن خود را جدا کرد که اسیر شد و به تهران فرستاده شد و جنگ رسما شروع شد.
حدود 2 ساعت و نیم بعد، باند آسیبدیده مهیای پرواز شده بود. اولین حمله از سوی ایران به نام عملیات انتقام برنامهریزی شد. 4 فروند F4 پر از بمب بلند شد و رفتند پایگاه ناصریه و نیروگاه بصره را زدند. ناصر دژپسند و شهید یاسینی، 2 نفر از 8 خلبانی بودند که در آن عملیات شرکت داشتند. اگر ایستادگی نیروی هوایی در آن روز نبود، قطعا جنگندههای عراقی فرصت حمله به همه پایگاههای نظامی و غیرنظامی ما را به دست میآوردند.
برسیپور ادامه میدهد: اولین شهید جنگ که ارتشی بود، در آن روز اول و آن اتفاق به درجه رفیع شهادت نائل شد. شهید جلال توکلی و جانباز ربیعینژاد در همان زمان تغییر شیفت پایگاه بوشهر با خودرو سیمرغ عازم خانه بودند که در بین 2 باند بمب هواپیماهای جنگنده به آنها میخورد و به زیر درختها پرت میشوند.
تا شب کسی از آنها خبر نداشت تا اینکه سربازی نصفشب صدای ناله را شنیده و به سمت آنها رفته بود که متوجه شهادت جلال توکلی و قطع شدن دست و پای ربیعینژاد که هر دو هم مشهدی بودند، شده بود.
باید بگویم؛ یا ننویسید و روایت نکنید یا اگر مینویسید، درست بنویسید؛ البته این اشتباهات به جایی بر نمیخورد، چون این خداست که تصمیم میگیرد
این ارتشی غیور از برخی کملطفیها هم گله میکند و میگوید: چند وقت پیش در چهارراه مقدم دیدم عکس جلال توکلی را گذاشتهاند و نوشتهاند اولین شهید ارتشی در تاریخ 20 بهمن 59، در حالی که حقیقت این نبود و در فاصله تاریخ واقعی شهادت او تا 20 بهمن، ارتش کلی شهید داده بود.
برای نمونه در عملیات مروارید نیروی دریایی در آذر 59 بیش از 30 نیروی دریایی و 2 خلبان نیروی هوایی شهید شدند. باید بگویم؛ یا ننویسید و روایت نکنید یا اگر مینویسید، درست بنویسید. البته این اشتباهات به جایی بر نمیخورد، چون این خداست که تصمیم میگیرد شهادت را در کارنامه انسانی ثبت کند یا نه.
برسیپور درباره عملکرد روز بعد از حمله عراقیها هم چنین میگوید: روز بعد از تجاوز عراق به خاک وطنمان، از ساعت 5 صبح 8 فروند F4 به سمت عراق حمله کردند و به سلامت برگشتند و تا شب این کار ادامه داشت. به شکلی که قسمت زیادی از خاک عراق با 40 هواپیما در 5 گروه بمباران شده بود. در همین روز 16 لشکر زرهی رژیم بعث عراق تا مرز ایران برای نفوذ پیش آمده بود.
سرلشکر سعدی در خاطراتش نوشته است؛ «ما 3 سرگرد بودیم با لشکر 78، لشکر 99 و لشکر 16. من فرمانده یکی از گروهانهای لشکر 16 در گیلانغرب بودم. با استاندار کردستان تماس گرفتم و گفتم: ما 3 لشکریم و اینها 16 لشکر هستند که استاندار گفت: تا 10 دقیقه دیگر برای شما نیرو میفرستیم.
زمان به 15 دقیقه نرسید که دیدیم 8 فروند F4 چسبیده به زمین در حرکت بودند و تمام منطقه را به آتش کشیدند. نیروی هوایی در روزهای اول جنگ گل کاشت و امام(ره) این مسئله را در دیدارهایی که داشتند، گفته بودند.»
این سرهنگ بازنشسته ارتش در ادامه دوران کاریاش پس از پایان جنگ راهی همدان شده است. او در اینباره میگوید: دوران پس از جنگ برای من در همدان آغاز شد. همدان پایگاه مادر نیروی هوایی ارتش کشور است.
ما در زمان جنگ در 4 پایگاه عراق را تحت کنترل داشتیم؛ یکی پایگاه تبریز بود، یکی پایگاه همدان، دیگری پایگاه دزفول و پایگاه بوشهر هم به همین شکل. پایگاههای دیگر هم مثل مشهد، اصفهان، تهران و... وظیفه پشتیبانی و حمایتی از این پایگاهها و نیروهای جنگی را بر عهده داشتند.
گفتوگو با سرهنگ برسیپور درباره جنگ و خاطراتش از آن روزها در یک گزارش نمیگنجد؛خودش هم میگوید: یکی از تیمسارهای ارتش از تهران با من تماس گرفت که میخواهند از خاطرات من در دوران جنگ کتاب بنویسند.
نقش نیروی هوایی در امدادرسانیها، موضوعی است که برسیپور به آن اشاره میکند و ادامه میدهد: هواپیماهای 707 ،747 و 130 نیروی هوایی ارتش به لحاظ پشتیبانی برای مناطق سیلزده سنگ تمام گذاشتند که البته ما این را از سر وظیفه میدانیم؛ البته باید قبول کنیم همه نهادها عزم خود را جزم کردهاند تا با امکانات و توانایی خود از درد این مردم کم کنند؛ هلال احمر، سپاه و نهادهای مردمی با تمام توان در کنار مردم ایستادهاند.
او درباره وضعیت توانایی و آماده به کار ارتش نیز میگوید: ارتش جمهوری اسلامی ایران نسبت به آنچه در دوران جنگ برای ما اتفاق افتاده است، به مراتب شرایط بهتری را دارد و از تجهیزات بهروز و مدرنی برای جنگهای نظامی بهره میبرد، اما نکته ویژهای که در ارتش رقم خورده است، پیاده شدن پیروزیبخش جهادخودکفایی در ارتش است؛ به شکلی که از دهه 60 تاکنون از هواپیماهای جنگی که داشتهایم، به خوبی نگهداری کردهایم و در تولید قطعات جنگندهها به خودکفایی رسیدهایم؛ به گونهای که در حال حاضر از تحریمها تأثیر نمیپذیریم.
برسیپور سال 1385 از خدمت در نیروی هوایی ارتش بازنشسته شده است. بعد از آن 2 سال در نیروی هوایی ارتش آموزش تخصصی مراقبت پرواز را بر عهده داشته و در حال حاضر در بخش مراقبت پرواز مرکز آموزشی تفریحی گلبهار مشغول به کار است.